كودك‏آزاري و پيامدهاي آن

نويسنده: دكتر مهرانگيز شعاع كاظمي

چكيده

عنوان تحقيق حاضر «پيامدهاي كودك آزاري و نوجوان‏آزاري و ارتباط آن با ويژگي‏هاي شخصيتي و پايگاه اقتصادي ـ اجتماعي والدين» مي‏باشد. نمونه تحقيق شامل 15 كودك و نوجوان آسيب‏ديده از طرف والدينِ آزارگر و 15 والد آزاررسان ـ كه به دادگاه اطفال، پزشكي قانوني و مراكز مشاوره مراجعه كرده بودند ـ به صورت هدفمند انتخاب گرديدند. جمع‏آوري اطلاعات به صورت مصاحبه و مشاهده صورت گرفت. روش تحقيق جزو تحقيقات كيفي است كه اطلاعات گردآوري شده از اين روش به صورت توصيفي گزارش شده‏اند. در اين تحقيق، فرضيه مشخصي تدوين نشده است، اما پژوهش با سه سؤال اصلي آغاز و در نهايت، با يك نتيجه‏گيري جامع به پايان مي‏رسد. يافته‏هاي مهم تحقيق حاكي از آن است كه كودكان و نوجوانان آزارديده دچار حالات افسردگي، گوشه‏گيري و خشم پنهان‏شده مي‏باشند، در امر تحصيل دچار افت تحصيلي و در دوست‏يابي دچار مشكل‏اند، نسبت به ديگران بي‏اعتماد و به دنبال آن، دچار احساس حقارت و ناكامي هستند و در دوره نوجواني دچار رفتارهاي ضد اجتماعي (بزهكاري)، دزدي، فرار از منزل، اعتياد و فرار از مدرسه مي‏گردند.
از ويژگي‏هاي شخصيتي بارز بزرگ‏سالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بي‏جا به خرج دادن، سوء ظن و بدبيني، داشتن افكار كليشه‏اي و قالبي و رفتارهاي وسواسي مي‏باشد. در عين حال، هر چه والدين از سطح تحصيلي پايين‏تر و از نظر شغلي به مشاغل سطح پايين‏تر مشغول باشند، از رفتارهاي آزارگرانه بيشتري برخوردارند.

مقدّمه

خانواده كوچك‏ترين نهاد اجتماعي است كه با پيوند زن و مرد شكل مي‏گيرد. به تدريج كودكان به اين جمع كوچك افزوده شده، تحت سرپرستي آنان قرار مي‏گيرند. كودك كه داراي روحي پاك، و جلوه آغازين كمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفت‏وگوي انديشمندان و مربيان تعليم و تربيت قرار گرفته است. به گفته برخي انديشمندان، به جرئت مي‏توان قرن بيست و يكم را «عصر كودكان» ناميد؛ از اين‏رو، بخش مهمي از منابع مادي و معنوي كشورهايي كه به توسعه اقتصادي و اجتماعي مطلوب‏تري دست يافته‏اند، صرف توجه به مسائل كودكان و حمايت رواني و جسمي آنان مي‏شود. در اين زمينه، علاوه بر افزايش امكانات بهداشتي، آموزشي، هنري و پرورشي، دامنه حقوق كودك نيز به عنوان موجودي نيازمند حمايت ويژه در جهت تعالي مادي و معنوي نسل آينده و اداره‏كننده فرداي جامعه، وسعت يافته است. اطلاعات در مورد آزار فيزيكي 1 يا جنسي 2 كودك، همسرآزاري و ساير اشكال خشونت در خانواده، سبب گرديد متخصصان به اين نتيجه برسند كه معضل خشونت در خانواده به صورت فراگير در دو دهه گذشته افزايش يافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظه‏اي را به خود معطوف ساخته، به گونه‏اي كه اين پديده نه تنها در خانواده‏هاي آمريكايي، بلكه در انگلستان، اروپاي غربي و بسياري از كشورها و جوامع كره خاكي به چشم مي‏خورد. 3

نظريات در حيطه كودك‏آزاري

1ـ الگوي انتقالي [4]

ولف، 1987 (نقل از: همپتون و همكاران)، 1993 با ارائه الگوي انتقالي چگونگي شدت كشاكش والد ـ فرزند را، كه منجر به آزار فيزيكي كودك نيز مي‏شود، توصيف مي‏كند. طبق اين الگو، استرس به عنوان عنصري كليدي كه احتمال كشاكش در درون نظام خانواده را افزايش مي‏دهد، در نظر گرفته مي‏شود. الگوي انتقالي از سه مرحله تشكيل شده و در برگيرنده سازه‏هاي نامتعادل‏كننده، 5 چندگانه و سازه‏هاي جبراني 6 است. مراحل، مجزّا و ناپيوسته نيستند، ولي همپوش بوده و نشانگر رشد پيشرونده كشاكش والد ـ فرزند مي‏باشد. مرحله اول، عواملي را كه در كاهش تحمل استرس توسط والدين و توانايي آن‏ها در بازداري پرخاشگري مؤثرند توصيف مي‏نمايد. عوامل نامتعادل‏كننده شامل وجود رويدادهاي استرس بار زندگي و آمادگي ناكافي براي والد شدن است. رفتارهاي والدين در اين مرحله بيانگر تلاش‏هاي حاشيه‏اي براي سازگاري با عوامل فشارزاي زندگي و كنترل رفتارهاي ناسازگار 7 كودك خويش است؛ و همچنين عوامل‌جبراني ثبات اقتصادي و حمايت‏هاي اجتماعي را، كه مي‏تواند تأثير استرس را تعديل نمايد، دربر مي‏گيرد.
مرحله دوم، زماني شروع مي‏شود كه والدين به طور مؤثر در اداره استرس زندگي و رفتار كودك خويش شكست مي‏خورند. طي اين مرحله، والدين به طور فزاينده نسبت به رويدادهاي استرس‏بار واكنش نشان مي‏دهند، مسئوليت رفتار منفي با كودك را به خود نسبت مي‏دهند و به كودك به عنوان فردي كه عمدا بي‏اعتنايي مي‏كند مي‏نگرند و خود را فاقد توان كنترل وي مي‏يابند. همچنين مرحله دوم زماني رخ مي‏دهد كه رويدادهاي استرس‏بار زندگي و مهارت‏هاي محدود، منجر به مراقبت والدين آزارنده خواهد شد. عوامل جبراني شامل فراگيري مهارت‏هاي والدين جديد و اصلاح رفتار كودك مي‏شود.
مرحله سوم وضعيتي را توصيف مي‏كند كه والدين الگوهاي مداوم تحريكي و كودك آزاري را آغاز مي‏نمايند. طي اين دوره، والدين با محرك‏هاي استرس‏بار چندگانه مواجه مي‏شوند كه در سازگاري ناموفق‏اند، الگوي تحريكي و سرزنش كودك غالبا مورد استفاده قرار مي‏گيرد و احساسات نااميدكننده ظاهر مي‏شود و والدين در تلاش براي كسب مجدد كنترل، بر شدت و فراواني رفتار پرخاشگرانه مي‏افزايند. سازه‏هاي جبراني در اين مرحله شامل نارضايتي رو به گسترش والدين همراه با تنبيه جسمي شديد، تسليم كودك در برابر مقررات و انضباط غيرآزارنده و مداخله اجتماع مي‏شود. در اين مرحله، سازه‏هاي جبراني تأثير ناچيزي بر الگوهاي عادتي كودك‏آزاري دارد كه تكامل يافته است. 8

2ـ الگوي رفتاري ـ شناختي [9]

تونتي‏من و همكارانش آزار (Azar)، اميش (Amish)، روهربك (Roherbeck) الگوي شناختي رفتاري چهار مرحله‏اي را براي تعيين كودك‏آزاري مطرح نمودند. عنصر كليدي اين الگو انتظارات غير واقعي والدين و اسنادهاي بد با قصد منفي كه واسطه‏هاي رفتار آزارگر هستند، مي‏باشد. در مرحله اول، والدين انتظارات غيرواقعي از كودك دارند؛ در مرحله دوم، كودك هماهنگ با انتظارات والدين رفتار نمي‏كند؛ در مرحله سوم، والدين رفتار كودك را به اشتباه قصد و نيت منفي تعبير مي‏كند؛ در مرحله چهارم، والدين واكنش افراطي نشان مي‏دهند. در اين الگو، ويژگي‏هاي ديگري نيز وجود دارد كه شامل شناخت‏هاي والدين، توان آنان در كنترل تكانه و تعاملات والد ـ فرزند و همچنين سطوح استرس خانواده و حمايت اجتماعي مي‏گردد.

چهارچوب تحليلي [10]

اين تحليل، كه به تبيين بدرفتاري با كودكان در كشورهاي غيرصنعتي مي‏پردازد، در سه سطح صورت مي‏گيرد. به نظر مي‏رسد بهتر است سطوح عملياتي تمايز بين سطوح فرهنگي و اجتماعي را، كه در تعيين و تحليل بدرفتاري مؤثرند، مشخص نمايند. (بنكووسكي و كربلو، 1989) سطح اول، سطح كلي ناميده مي‏شود. 11
بدرفتاري در شرايط ساختاري نظم اقتصادي ـ اجتماعي جهاني قابل رديابي است. كودكان در كشورهاي غيرصنعتي قربانيان نقايص ساختاري نظام جهاني‏اند.
اصلاح 12 و ريشه‏كني بدرفتاري تنها در سايه تبديل ريشه‏اي جامعه يا بازسازي نظم جهاني مقدور است.
در سطح دوّم (سطح فرهنگي)، بدرفتاري به فعاليت‏هاي مربوط به پرورش كودك برمي‏گردد كه ممكن است در نظر برخي قابل قبول باشد.
اما در نظر برخي ديگر، نه تنها اين فعاليت‏ها بدرفتاري محسوب مي‏شود، بلكه كودك‏آزاري نيز تلقّي مي‏گردد. (كمپ، هلفر، 1980) بدرفتاري با كودك در اين سطح نهادينه مي‏شود و كودك قرباني انضباط خشن يا ساير فعاليت‏هاي عادي، كه مورد تاييد هنجارهاي جامعه است، مي‏گردد؛ انضباطي كه براي كودك ناخوشايند مي‏باشد.
در اين سطح، تلاش‏ها بايد براي تغيير هنجارهاي اجتماعي و ارزش‏هاي حاكم بر پرورش كودك جهت داده شوند.
در سطح سوم، كه سطح فردي است، بدرفتاري انحراف از هنجارهاي قابل قبول فرهنگي و اجتماعي است. اين انحراف حالت فردي دارد و تلاش‏هايي كه براي ريشه‏كني بدرفتاري در اين سطح صورت مي‏گيرد، بايد به طرف والدين و سرپرستان كودك جهت داده شوند. 13

بدرفتاري تنبيهي [14]

اشميت مي‏گويد: آموزش انضباط به كودكان از راه‏هاي دردآور يا تنبيه بدني، بدرفتاري تنبيهي مي‏باشد.
در كل، هنجارها و ارزش‏هاي پرورش كودك در بسياري از كشورهاي غيرصنعتي، استفاده از تنبيه فيزيكي را به عنوان يك راه تحميل انضباط به كودك تأييد مي‏نمايد. براي مثال، در مطالعه جيمزهوك (James Huke) در نيجريه مشاهده شد كه %86/2پسران و %82 دختران توسط والدين و سرپرست خويش تنبيه بدني شده‏اند. 15

اطلاعات مربوط به پژوهش

پرسش‏هاي پژوهش عبارتند از:
1. ويژگي‏هاي روان‏شناختي والدين آزارگر كدامند؟
2. ساختار خانوادگي والدين آزارگر كدام است؟
3. ويژگي‏هاي اقتصادي ـ اجتماعي والدين آزاررسان چگونه است؟

روش پژوهش

پژوهش حاضر يك پژوهش كيفي است كه هدف آن بررسي ويژگي‏هاي روان‏شناختي، خانوادگي، اقتصادي و اجتماعي والدين و كودكان آزارديده است.
يكي از ويژگي‏هاي تحقيق كيفي اين است كه در موقعيت طبيعي اجرا مي‏شود، به گونه‏اي كه ميزان تعميم‏پذيري آن كم و ممكن است با خطا همراه باشد، ولي با تكرار مي‏توان از ميزان خطاي آن كاست.
تحليل داده‏ها در تحقيق حاضر به صورت توصيفي است؛ همواره توصيف با پديده حاضر شروع شده و با نتيجه‏گيري به پايان رسيده است. در اين تحقيق، فرضيه‏اي از پيش تعيين شده وجود ندارد و سؤالات نيز حالت پويا دارد.
جامعه آماري مورد استفاده، كليه والدين و كودكان آزارديده زير 18 سال است كه به مراكز مشاوره، بهزيستي و مراكز پزشكي قانوني و دادگاه اطفال شهر تهران مراجعه كرده بودند. نمونه تحقيق شامل 15 والد آزاررسان و 15 كودك آزارديده مي‏باشد، كه‏آزارهابه‏صورت‏جسماني، عاطفي و رواني بوده است.

ابزار پژوهش

الف. مصاحبه جامع در حيطه‏هاي خانوادگي، اقتصادي، اجتماعي و روان‏شناختي؛
ب. مشاهده مستقيم؛ شامل ثبت رويدادها، رفتارها و موضوعاتي كه در محيط و مكان خاصي وجود داشت.

بحث و نتيجه‏گيري

نتيجه‏گيري نهايي فرم مصاحبه كودكان
در اين پژوهش، نتايج به دست آمده در مورد كودكان آزارديده به شرح زير است:
1. بيشتر كودكان آزارديده دختر بودند.
2. برخي از كودكان طول مدت بدرفتاري والدين را از سه سال تا هشت سال و برخي ديگر، ساليان طولاني بيان كردند.
3. شدت جراحت كودكان در حد متوسط بود.
4. نوع جراحت كودكان بيشتر به صورت كبودي و گازگرفتگي بود و بيشتر در صورتشان آثار ضرب و شتم و جراحت ديده مي‏شد.
5. ارتباطكودكان‏باوالدينشان در حد متوسط به پايين بود.
6. كودكان علاقه كمي به مدرسه و تحصيل نشان مي‏دادند و روابط دوستانه‏اي باهمكلاسي‏هايشان نداشتند.
7. خيالبافي كودكان بيشتر در مورد مسائل عاطفي و احساسي بود.
8. كودكان بيشترين آزار و تنبيه را از طرف والدين، و نوع تنبيه را بيشتر شلاق زدن و سيلي زدن گزارش كردند.
9. كودكان هرگاه از طرف والدين خود آسيب مي‏ديدند، ناراحتي و مشكلشان را بيشتر با خواهر و برادرشان مطرح مي‏كردند.
10. كودكان آزارديده، اغلب پدر خود را آزارگر مي‏دانستند.

نتيجه كلي از مشاهدات رفتاري والدين آزارگر

نتيجه كلي كه مي‏توان از اين مشاهدات رفتاري گرفت، بدين شرح است:
1. بيشتر والدينِ آزارگر ظاهري بسياري عصبي و پرخاشگر داشتند و اغلب از لحاظ سواد در سطح پاييني بودند.
2. رفتارهاي تهاجمي و تكانه‏اي و حالت‏هاي افسردگي، انزوا و گوشه‏گيري در بيشتر والدين آزار گرديده مي‏شد.
3. بيشتر والدين آزارگر از نظر اقتصادي و مالي در حد پاييني به سر مي‏بردند و مضطرب و نگران بودند.
4. والدين آزارگر حالت‏هاي يأس و نااميدي داشتند و ارتباط اجتماعي و انعطاف در آن‏ها ضعيف بود.
5. بيشتر والدين آزارگر داراي عقيده سنتي بودند و نظرشان اين بود كه ـ براي مثال ـ دختر بايد بي‏عيب و نقص باشد، حرف مرد مقدم بر زن است و كودك با تنبيه ادب مي‏شود.
6. ويژگي‏هاي شخصيتي نكته‏سنجي، خيالاتي، ترسويي، تعصبي، افكار كليشه‏اي، بدبيني، سوء ظن نسبت به خانواده (كودكان و همسر)، حالت‏هاي ناسازگاري، افكار وسواسي و غرور و خودخواهي در والدين آزارگر مشهود بود و به نوعي اختلالات نوروز، بخصوص اختلال شخصيت از نوع پارانوئيدي، ضد اجتماعي، بزرگ‏منشي، دوري‏گزيني و مواردي از اين قبيل در آن‏ها ديده مي‏شد.
7. از بين 15موردي كه بررسي گرديد، چهار مورد (%26/6 آن‏ها) اعتياد داشتند.
نتيجه كلي از مشاهدات رفتاري كودكان آزارديده
1. در اغلب كودكان حالت‏هاي گوشه‏گيري، انزوا، اضطراب و نگراني و عدم امنيت به طور واضح ديده مي‏شد.
2. همواره در چهره كودكان آزارديده خشم پنهاني مشهود بود.
3. از گفته‏هاي كودكان آزارديده چنين برمي‏آمد كه بيشتر آنان در رؤيا و خيال‏بافي به سر مي‏برند و به دليل فقدان حس اطمينان و اعتماد به ديگران، كمتر با كسي دوست مي‏شوند.
4. كودكان آزارديده اغلب از نظر تحصيلي ضعيف بودند؛ اين امر به دليل كند ذهني آن‏ها نبود، بلكه از بي‏توجهي و عدم تمركز حواس و اعتماد به نفس ضعيف آنان ناشي مي‏شد.
5. كودكان آزارديده احساس حقارت و كمبود، حالت‏هاي عصبانيت، افسردگي و نااميدي داشتند و اغلب از لحاظ ظاهري داراي اندامي لاغر و ضعيف بودند. در اين رابطه، يك مورد شب ادراري در پسران (%6/6) و دو مورد لكنت زبان در دختران (%13/3) گزارش شد.
6. در افرادي كه در سنين نوجواني قرار داشتند آشفتگي هويت، افكار خودكشي و دروغگويي، سابقه فرار از مدرسه و خانه، سابقه دزدي، سيگار كشيدن، حس جاه‏طلبي و اختلال شخصيت ضد اجتماعي مشاهده گرديد.
7. روي بدن كودكان آزارديده، بخصوص روي صورت و دست‏هاي آنان، آثار كبودي، قرمزي، خراش، سوختگي و گازگرفتگي ديده مي‏شد و در دو مورد (يك مورد پسر، يك مورد دختر) شكستگي پا و بيني نمايان بود.

پي نوشت :

1 - Physical Abuse.
2 - Sexual Abuse.
3 ـ بنكووسكي (1989)، به نقل از: شيلا تقي‏خاني، «پيامدهاي كودك‏آزاري»، نشريه دنياي روان‏شناسي، تهران، دانشگاه الزهراء1380.
4 - Transitional Model.
5 - Destabilizing.
6 - Compensatory.
7 - Non ـ Compiant.
8 ـ همپتون و همكاران، 1993 به نقل از: حسين اسدبيگي، «كودك‏آزاري در خانواده‏هاي مبتلا به سوء مصرف مواد مخدر»، ژرفاي تربيت، ش3، 1380.
9 - Cognitive Behavioral Modal.
10 - The Analytical Framwork.
11 ـ زهرا شفيع‏پور، سهل‏انگاري و سوء رفتار با كودك، تهران، نشر سالمي، 1380.
12 - Amelioration.
13 ـ به نقل از: زهرا شفيع‏پور، پيشين.
14 - Punitive.
15 ـ بنكووسكي و كربلو، 1989، به نقل از: شيلا تقي‏خاني، پيشين.
منابع
1. Defining Child abuse htm (2002) Defining Child maltreatment, National Clearing house on child abuse and Neglect.
2. Cale Group (2002) Many blunttrauma injuries are duct child abuse, manisses communications group, Inc.
3. Cale Group (2002) conflict in families chiefly toblame. causes of child abuse

منبع: فصلنامه معرفت